دفتر خاطرات عاشق...
سلام گلم. خوبی؟ خییلی دلم برات تنگ شده. از وقتی رفتی هرروز میرم کنار پنجره و به بیرون زل میزنم و منتظر میشم که تو برگردی. هنوز نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که تو رو از من گرفت ولی خدا....غلط کردم! دیگه اشتباه نمیکنم. دیگه گناه نمیکنم فقط خواهش میکنم اونو به من برگردون. نمیدونم الان کجاست، با کیه، اما اینو میدونم که خوشحاله و همین برای من عاشق کافیه! همین که بدونم عشقم خوشحال و راحته... کافیه!!
حالا میخوام تو اخرین لحظه های زندگیم چند سال عشق رو بریزم بیرون و بگم که اندازه ی عشقم چقدر بود.
دوستت داشتم ، شاید به اندازه ی تمام ثانیه های عمرم!
دوستت داشتم، شاید به اندازه ای که تاحالا هیچ کس تجربه نکرده!
دوستت داشتم، شاید تا اون حدی که خودتم فکر نمیکردی!
عاشقت بودم چون هروقت گریه کردم خندیدی و اشکامو پاک کردی!
عاشقت بودم چون هیچ وقت دلمو نرنجوندی!
اما حالا به غیر از یه پوسته ی بدون روح چیز دیگه ای نیستم. چرا ولم کردی؟
تکراری شدم؟!
اره من برای دنیا تکراری شدم. وقتی تو نباشی زندگی رو نمیخوام. میخوام پرواز کنم و از این دنیا برم. میخوام روحم رو ازاد کنم. من دیگه مال این دنیا نیستم........
خداحافظ عشقم. دوستت داشتم، دارم و خواهم داشت!