ببین قلبم داره برات تند تند میزنه..

دفتر خاطرات عاشق...

سلام گلم. خوبی؟ خییلی دلم برات تنگ شده. از وقتی رفتی هرروز میرم کنار پنجره و به بیرون زل میزنم و منتظر میشم که تو برگردی. هنوز نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که تو رو از من گرفت ولی خدا....غلط کردم! دیگه اشتباه نمیکنم. دیگه گناه نمیکنم فقط خواهش میکنم اونو به من برگردون. نمیدونم الان کجاست، با کیه، اما اینو میدونم که خوشحاله و همین برای من عاشق کافیه! همین که بدونم عشقم خوشحال و راحته... کافیه!!

حالا میخوام تو اخرین لحظه های زندگیم چند سال عشق  رو بریزم بیرون و بگم که اندازه ی عشقم چقدر بود.

دوستت داشتم ، شاید به اندازه ی تمام ثانیه های عمرم!

دوستت داشتم، شاید به اندازه ای که تاحالا هیچ کس تجربه نکرده!

دوستت داشتم، شاید تا اون حدی که خودتم فکر نمیکردی!

عاشقت بودم چون هروقت گریه کردم خندیدی و اشکامو پاک کردی!

عاشقت بودم چون هیچ وقت دلمو نرنجوندی!

اما حالا به غیر از یه پوسته ی بدون روح چیز دیگه ای نیستم. چرا ولم کردی؟

تکراری شدم؟!

اره من برای دنیا تکراری شدم. وقتی تو نباشی زندگی رو نمیخوام. میخوام پرواز کنم و از این دنیا برم. میخوام روحم رو ازاد کنم. من دیگه مال این دنیا نیستم........

خداحافظ عشقم. دوستت داشتم، دارم و خواهم داشت!

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ساعت 20:57 توسط blue blood girl |


امان از جادوی چشمان تو...!!

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ساعت 20:17 توسط blue blood girl |


هیچ لحظه ای مثل لحظه ی رسیدن به یار شیرین نیست!!

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ساعت 19:55 توسط blue blood girl |


چرا گریه کنم؟؟

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

 

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

 

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

 

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

 

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

 

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, ساعت 19:46 توسط blue blood girl |


بيا فكر كنيم...

بیا وقتی برای عشق،هورا می کشد احساس
به روی اجتماع بغض حسرت،گاز اشک آور بیاندازیم
بیا با خود بیاندیشیم
اگریک روز تمام جاده های عشق را بستند؛
اگر یک سال چندین فصل برف بی کسی بارید؛
اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد؛
اگر یک شب شقایق مرد؛
تکلیف دل ما چیست؟
و من احساس سرخی می کنم چندیست
و من از چند شبنم پیش در خوابم
نزول عشق را دیدم
چرا بعضی برای عشق،دلهاشان نمی لرزد؟
چرا بعضی نمی دانند که این دنیا
به تار موی یک عاشق نمی ارزد؟
چرا بعضی تمام فکرشان ذکر است
و در آن ذکر هم یاد خدا خالیست؟
و گویی میوه اخلاصشان کال است
چرا شغل شریف و رایج این عصر رجالیست؟
چرا در اقتصادِ راکدِ احساسِ این مکاره بازاران
صداقت نیز دلالیست؟

+ نوشته شده در شنبه 5 فروردين 1391برچسب:, ساعت 20:11 توسط blue blood girl |


شیرین تو، فرهاد من!

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

 

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

 

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

 

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند

دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

 

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد

قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

 

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

+ نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ساعت 20:8 توسط blue blood girl |


علامت سوال؟

اشک من پیرهنتو تر کرده / همه جا عطر تو پیچیده ولی دل دیگه غربتو باور کرده

مثل اون پرنده ی شکسته بال دل من بعد تو بی لونه شده / با تو بی قراره و بی تو بی قراره ! دل من راس راسی دیوونه شده

امشبم میون این خاطره های سردم ، بی رمق دنبال اون حادثه ای می گردم /که نفهمیدم و کِی کجا تو رو ازم گرفت ! دست تو جدا شد و نگاه تو گم کردم

چرا باید وقتی خونه ی دلت متروکه واسه در زدن بازم دنبال یک بهونه گشت / وقتی راه نداره چشمام به حریم قلب تو ، چه جوری میشه پی یه فرصت دوباره گشت !؟!

اشک من پیرهنتو تر کرده / همه جا عطر تو پیچیده ولی دل دیگه غربتو باور کرده

اینم برای عشقم.

 

+ نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ساعت 18:21 توسط blue blood girl |


ببین قلبم برات تند تند میزنه...

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

+ نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ساعت 18:17 توسط blue blood girl |


فاصله ها..

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

+ نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, ساعت 18:16 توسط blue blood girl |


من پای چوبه ی دارم..

 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ساعت 23:13 توسط blue blood girl |